اگر از روی نقش تاریخی مذهب(واقعیّت)،بخواهیم حکمی دربارهء حقیقت مذهب استنباط کنیم،کلیسای پاپ را که وارث امپریالیسم رومی است،و خلافت عرب را که وارث کسرویّت ساسانی و قیصریّت بیزانسی است،ادامهء طبیعی و حقیقی قیام مسیح(ع) و انقلاب محمّد(ص)شمرده ایم و پاپ را که همان سزار است و خلیفه را که همان سلطان،با محمّد(ص) و مسیح(ع) مترادف دیده ایم و چهرهء صادق ترین فرزندان این انقلاب را که به محاق شهادت رفتند و رسالت اصیل ترین قیام هائی را که قربانی ستم این جبّاران شدند،نشناخته ایم و در این صورت،روشنفکر مترقّی و فیلسوف تاریخ و صاحب بینش علمی دیالکتیکی،در ردیف ساده لوح ترین عوام مذهبی ای قرار می گیرد که با افسون تبلیغات عُمّال خلیفه،منگ شده و علی ها و ابوذر ها و حسین ها را«خارجی» می شمارند و عثمان ها و عبدالرّحمن ها و معاویه ها و یزید ها را وارثان حقیقی انقلاب توحید!
آری،مذهب،توده ها را تخدیر کرد؛امّا پیش از آن،علی و ابوذر و حسین و حجر و همهء انقلابیّون راستین خاندان محمّد(ص) را کشت.پس از کدام مذهب،کی؟ و در چه مرحلهء تاریخی سخن می گوئیم؟چنین تضادّی را،که از قاتل تا مقتول و از ظالم تا مظلوم فرق می کند،نادیده گرفتن و احساس نکردن،از بینش علمی به دور است.
یک فیلسوف مجرّد اندیش،یک عالم وقایع شناس و حادثه نگار تاریخ و یک دانشمند جزئی نگر و مطلق بین و متخصّص آری،امّا یک روشنفکر جامعه شناس که دیدی دیالکتیک دارد و روان تاریخ را و حاکمیّت اقتصاد را و دامنهء مالکیّت فردی را و آثار همه جا گیر تضادّ طبقاتی را می فهمد،حقّ ندارد که «فاجعهء تاریخ» و «ویرانگری نظام طبقاتی» را دست کم گیرد.
مگر این تنها مذهب بوده است که در خدمت قدرتهای جابر و طبقات حاکم بوده است؟شعر؟هنر؟ادبیّات؟فلسفه؟اخلاق؟و حتّی علم و صنعت مگر در انحصار چه قطب هائی بوده اند و به چه ارباب هائی خدمت می کرده اند؟نقش اجتماعی و جهت گیری تاریخی یک امر،مسئله ای است و خاستگاه آن و حقیقت جوهری آن،مسئله ای دیگر.
ادامه دارد...